فَفِلَکْ

دلنوشته های شبونه ی یه دختر خابگاهی

فَفِلَکْ

دلنوشته های شبونه ی یه دختر خابگاهی

قهقهه بزن

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ق.ظ

دخترک بیچاره، تنهاکه شدی، اخرشب که شد، هیس، یواشکی، هیچکس نفهمد، جلوی اینه بنشین، دستت را روی تصویرت بکش، روی گونه ات، ارام لپ خودت را بکش و ریز بخند. همان کوفتی ها را بردار و صورتت را نقاشی کن. شاد. خیلی خیلی شاد. مثل دلقکها. بعدلبخند بزن. زورکی. زیاد. ارام ارام بلندتر و بلندتر. قهقهه بزن. مثل دیوانه ها. بعد گریه کن.میان همان خنده ها یکهویی بزن زیر گریه. به چشمهای خیست در اینه نگاه کن! زیباترشده اند، تیرگی زیرچشمهایت هم شاعرانه بنظرمیرسد نه؟ بعد ادکلنت را پرت کن توی اینه. محکم. باتمام قوا. بعد یک نفس عمیق بکش. حس کردی؟ تا ته ریه هایت سوخت از شیرینش؟ بعد بدو توی تختت و چراغ را خاموش کن. میشنوی؟ صدای نفسهایت چه ارام گوش را مینوازد؟ ارام هندزفری را بچپان توی گوشت. قول بده که اخرین بار باشد... قول بده که فردا طور دیگری شروع کنی. قول بده اشب اخرین این شبها باشد. بعد ارام بخواب. که اگر خوابت ببرد تا صبح فردا. اگرنه هم که... ولش کن. امشب اخرین این شبهاست...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۲۱
فا فا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی